حدیث عشق منحدیث عشق من، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

حدیث عشق

تجربه امروز من

تازه از کتاب خونه برگشته ایم . حدیث به خاطر کتاب ها و مجله ای که براش  گرفته ام  کلی خوشحاله و ذوق داره . (دخملی ما شدیداً کتاب دوست است ) می رم که لباسهام را عوض کنم . در حالی که محو کتاباش شده می گه : مامان این اِتاب را برام بخون . می گم : تا لباسهات را عوض نکنی برات نمی خونم ! اهمیتی نمی ده !!!!!!!!! چند دقیقه بعد کتاب به دست پیشم میاد و خواسته اش را تکرار می کنه . این دفعه می گم : "  لباستو عوض کن , کتابت را برات می خونم " .   حدیث فوراً دست به کار عوض کردن لباسهاش می شه .            ...
17 تير 1393

بدون شرح...!!

                حدیث این دوتا تکه را شسته بود و ازم می خواست بندازمشون رو بند .  ( هنوز قدش نمی رسه )  من هم که از کارش عصبانی بودم قبول نکردم و  گفتم : خودت شستی , خودت هم آویزونشون کن . فرداش که رفتم  تو بالکن ...  بقیه اش دیگه بدون شرحه!!                                                      پ ن : چند روزه اینها روی پنجره بالکنه دلم نمی آد برشون دارم. پ ن : دو روزه سرما خوردم و تبم بالا م...
2 تير 1393

میگم:... میگی:...!!! (4)

                                                                                                      رفتی روی قالیچه جلوی آشپزخانه خوابیده ای به من می گی: مامان ! پایینش را تو بدیر , بالاش را هم خودم می دیرم , تابم بدیم.!!!!!!!!!!!!!!!     دارم می خونم : تو حدیث خودمی .. تو حدیث خودمی .. خیلی جدی می گی : نه! من ...
26 خرداد 1393

فرق سـه سـالـه ها با دوساله ها

  سه ساله ها از زمین تا آسمان با دو ساله ها فرق دارند. سه ساله ها با هوش تر و زرنگ ترند , عاقل ترند و دست ها و پاهایشان  نسبت به قبل  قدرت بیشتری دارد.   سه ساله ها در این یک سال رشد , توانسته اند دید بهتری از پدر و مادر و اطرافیان و محیط زندگیشان پیدا کنند. دیگر اشیاء پیش و پا افتاده و اسباب بازی های قدیمی , نمی تواند نظر آنها را به خود جلب کند و کنجکاوی های محدود کودکانه جای خود را به فضولی های وسیع تر و بزرگتری داده است.   سه ساله ها مستقل تر از قبل شده اند . برای مثال وقتی از شما بستنی می خواهند و با جواب قاطع " نه " و توضیحات قانع کننده ! شما مواجه می شوند , به راحتی و در مقابل چشم...
5 خرداد 1393

خــــداحـــافــــظ دوست خوبم

امشب هلنا , دوست وهمبازی حدیث که همسایه طبقه بالای ما بودند , به خونه جدیدشون نقل مکان کردند. البته چند وقتی بود که حرف از رفتن می زدند ومن کم کم حدیث را برای چنین روزی آماده کرده بودم. حدیث و هلنا روزهای خوب وبد زیادی را با هم داشتند. بد به این خاطر که حدیث تقریبا تا دو سالگی  از هلنا  می ترسید و کمتر باهاش بازی می کرد ( آخه هلنا با اینکه سه ماه از حدیث کوچکتر بود دست بزن خوبی  داشت ) .و خوب به خاطر تمام دوستی ها , بازی های , قهر و آشتی ها و لحظه های کودکانه دو دختر بچه .  امشب با رفتنشون دل خودم هم گرفت. دو و نیم سال همسایگی و داشتن کوچولوهای هم سن وسال وهمبازی   خاطرات زیادی را تو ذهن آدم...
22 ارديبهشت 1393

مدیر برنامه های من

    لای کتاب را که باز می کنم , خرده فرمایشاتت شروع می شود , به قدر ده تا بچه برایم کارمی تراشی.. تشنه ات می شود , گرسنه ات می شود , دلت برایم تنگ می شود و حتما هم باید روی پایم بنشینی و محکم بغلم کنی.. اولین خط کتاب را که می خوانم چند تا کتاب و مجله جلوام ردیف می کنی تا برایت بخوانم.. مداد را که دستم می گیرم اول از همه باید در دفتر نقاشی ات هر چه هوس می کنی بکشم بعد هم قلم از دستم می گیری و متقابلا در کتاب برایم نقاشی می کشی.. کتابم را دوباره باز می کنم که بخوانم . حالا شدیدا خوابت گرفته و باید  برایت قصه بگویم تا بتوانی بخوابی , البته روی پای من.. ...
14 ارديبهشت 1393

یک مسافرت کوتاه

        سلام به همه         از ظهر دوشنبه قبل ما سه نفر ( من و دخمل و بابایی ) یه سفر کوتاه ولی                  پر مسافت  داشتیم.        اول به تهران  بعد قم و پابوس حضرت معصومه (س)   بعد هم چند ساعتی              گشت و گذار در شهر زیبای محلات ,  بازگشت به شهرستان  و  بالاخره                    جمعه شب برگشتن سر خونه و زندگی .             امامزاده قاضی الصابر...
8 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حدیث عشق می باشد