خواب های شیرین
مامان خوابم گرفته باید برم بخوابم اما دلم نمی خواد برم تو رختخوابم... &nbs...
نویسنده :
مامان ناز
17:40
میگم:... میگی:...!!!(3)
بعد از دو سه ساعت تماشای شبکه پویا با هزار تا چک و چونه می زنیم یه شبکه دیگه. هنوز یه دقیقه نشده میای جلوی تلوزیون می ایستی و خیلی جدی می گی : دیده (دیگه ) بسه ! ادد (انقده ) تلوزیون نبینید ! &...
سفر نامه
سلام این یه مدتی که نبودیم رفته بودیم به یه سفر دور و دراز . یه ایران گردی کوچولو. صبح سفر با عجله خانومی را بردیم آرایش...
نویسنده :
مامان ناز
4:27
میگم:... میگی:...!!!(2)
خونه بابا حاجی سر سفره ناهار نشستیم. عمه ها و دو تا از عمو ها هم هستند. کنار عمه فاطمه می شینی و می پرسی: داییال تداست؟(کجاست) ...
نویسنده :
مامان ناز
20:07
نی نی که بودی.. (1تا3 ماهگی)
حدیث کوچولو در ساعت یازده ونیم شب سه شنبه نهم فروردین سال 1390 به دنیای ما قدم گذاشت این عکس سونوی هفت ماهگی جیگر مامانه که به صورت &nbs...
نویسنده :
مامان ناز
10:39
میگم:... میگی:...!!!
میگم: دستکشی را که عمه جون برات بافته بپوش ببینم تو دستت چه شکلیه . حوصله نداری بپوشیش . میگی: مده (مگه) تو خونه دستش (دستکش)می پوشن؟؟!! می پرسی : خدا تیه (کیه) ؟ می گم : خدا خیلی مهربونه . به همه کمک می ...
نویسنده :
مامان ناز
17:58