بارش بهار
باران می بارد به دعای کداممان , نمی دانم ! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد نیاز کن ..
نویسنده :
مامان ناز
16:22
مامان درسخون !
دخملک نازم از وقتی تو به دنیای مامان و بابا پا گذاشتی , مامانی فداکارانه درس و مشق را بوسید و گذاشت کنار. اما درست با رسیدن سومین بهار زندگیت , خیلی اتفاقی یه تدریس چهار ساعته هفتگی را قبول کرده که به خاطرش مجبوره همه کتابهاش را دوره کنه . آخه تو این سه سال خیلی چیزها فراموشش شده که باید یادآوری بشه. حالا تو باید دختر خوبی باشی , خوابت را بیشتر کنی , بابایی تر بشی! , بری تو اتاقت در را ببندی و هر چی که خواستی همونجا آتیش بس...
نویسنده :
مامان ناز
15:29
شبا که ما می خوابیم ...
44 مرحله خواباندن حدیث : ساعت یازده شب 1 بابا و حدیث می رن که بخوابن.( من هنوز مشغول کارهای آشپزخونه یا مرتب کردن اتاقها هستم . ) 2 بابا برای حدیث قصه می گه. 3 به درخواست حدیث بابا یه قصه دیگه می گه . 4 بابا در حال گفتن سومین قصه خوابش برده . 5 چراغ ها را خاموش می کنم و به اتاق خواب می رم.  ...
نویسنده :
مامان ناز
17:50
بدون عنوان
به ب این سوغات !!
این عطسه ها و سرفه ها و تب و بی خوابی های تو سوغات یک گردش نیم روزه است. سوغات همان کوهنوردی کوتاهی که دست در دست من و بابا تمام کودکی ات را به وجد آورده بود. سوغات نسیم خنک کوهستان که گونه هایت را گلگون کرده بود و موهایت را آشفته. مسابقه پرتاب سنگ و دنبال لانه ی خرگوش گشتن و گل چیدن و ... &...
نویسنده :
مامان ناز
0:09
مامان بد !!!!!
- مامان نرو اینترنت.... - مامان منو ببین.... - مامان ببین دارم تی (چی ) تار ( کار ) می تنم !!..... - مامان برام بازی بیار .... - مامان میای با هم بازی تنیم ؟.... - مامان ندام ( نگام ) تن ... - مامان تی تار می تنی؟!!... - مامان من نیستم... - مامان منو پیدا تن ... - مامان .. ... ...
نویسنده :
مامان ناز
17:56