تجربه امروز من
تجربه امروز من تازه از کتاب خونه برگشته ایم . حدیث به خاطر کتاب ها و مجله ای که
براش گرفته ام کلی خوشحاله و ذوق داره .
(دخملی ما شدیداً کتاب دوست است
)
می رم که لباسهام را عوض کنم . در حالی که محو کتاباش شده می گه :
مامان این اِتاب را برام بخون .
می گم : تا لباسهات را عوض نکنی برات نمی خونم !
اهمیتی نمی ده !!!!!!!!!
چند دقیقه بعد کتاب به دست پیشم میاد و خواسته اش را تکرار می کنه .
این دفعه می گم : " لباستو عوض کن , کتابت را برات می خونم " .
حدیث فوراً دست به کار عوض کردن لباسهاش می شه. 
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
گمونم دخملی آخرش سیاست مدار شه با این کارش شمارو مجبور کرده اونجور که میخواد باهاش حرف بزنید 
من خیلی وقته که تصمیم گرفتم لحنم را با حدیث عوض کنم ولی بیشتر اوقات خستگی و عصبانیت این چیزا رو از یادمون می بره
بله بحث از پایه و اساس سنگینه ایشالله پدر می شی درک می کنی .
ملتمسیم به دعای خیر شما