مدیر برنامه های من
لای کتاب را که باز می کنم , خرده فرمایشاتت شروع می شود , به قدر ده تا بچه
برایم کارمی تراشی..تشنه ات می شود , گرسنه ات می شود , دلت برایم تنگ
می شود و حتما هم باید روی پایم بنشینی و محکم بغلم کنی..
اولین خط کتاب را که می خوانم چند تا کتاب و مجله جلوام ردیف می کنی تا
برایت بخوانم..
مداد را که دستم می گیرم اول از همه باید در دفتر نقاشی ات هر چه هوس می کنی
بکشم بعد هم قلم از دستم می گیری و متقابلا در کتاب برایم نقاشی می کشی..
کتابم را دوباره باز می کنم که بخوانم . حالا شدیدا خوابت گرفته و باید برایت قصه
بگویم تا بتوانی بخوابی , البته روی پای من..
قصه ام تمام می شود . دستم را که به کتاب می برم میدوی به طرف دستشویی .
ناچار بلند می شوم..
مانده ام با این سن کمت چه خوب هم مدیریت می کنی " تمام زندگی مرا "!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی